سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

  

شفیـعـــم کن علی را و  خدایا   مشــکلم   بگشــا

 که جز دست علی وآل او  مشکل گشایی نیست

علـی با یازده فرزنــد  او  ، یا رب  تو شاهــــد باش

 
که روز حشر ،جز این در من امیدم به جایی نیست



عاشق صادق !عابد شب زنده دار!

دیشب شب وصل بود ،آیا به دیار یار رفتی؟

با توبه به دور  یار گشتی ؟
 
در بیست و یکمین روز ماه عشق و وصال هستی

مگذار شیطان برتو تسلط یابد ،اورا از خود بران

 کاری کن که به بهشت راه یابی و دلیلی بیابی

جهت خشنودی پروردگارت ،همو که برآورنده ی حاجات است
 
Documents\Downloads\Music\با چشم دل سخن دل را بخوان - راز دلدادگی در دعاهای رمضان -21.mp3


  

سال ها تجربه و آن همه دنیا گشتن
با من آموخت همین یکه و تنها گشتن

جلوه ای کن که سخن با تو کنم چون موسی
سینه ام سوخته در حسرت سینا گشتن

منبع:

http://khoshkanab.blogfa.com/cat-2.aspx

سید محمدحسین شهریار
تبریز - اردیبهشت

  
 
 

 

ماهم که هاله ای به رخ از دود آهش است

دائم گرفته چون دل من روی ماهش است

                           دیگـــر نگــاه وصف بهـــاری نمـــی کنـد

                            شرح خـــزان دل به زبان نگاهش است

                                                افـتــد گــذار او بــه مــن از دور و گــاهــگــاه 

                                                خـواب خوشم همـین گذر گاه گـاهـش است

                                                                           در گوشـه هـای غم که کند خلوتی به دل

                                                                           یـاد مـن و تـرانـه مـن تکـیه گاهـش است

 

من دلبـخـواه خویـش نـجــســتــم ولـی خــــدا

با هر کس آن دهد که به جان دلبخواهش است

 

در شهر ما گناه بود عشق و شهریار    زندانی ابد به سزای گناهش است 

 

 

 

 

بلبل عشقم و از آن گل خندان گویم                 سخن از آن گل خندان به سخندان گویم

غزل آموز غزالانم و با نای شبان                               غزل خود به غزالان غزلخوان گویم

شعر من شرح پریشانی زلفی است شگفت          که پریشان کندم گر نه پریشان گویم

آنچه فرزانه به آزادی و زنهار نگفت                          من دیوانه به زنجیر و به زندان گویم

گر چه خاکسترم و مصلحتم خاموشی است          آتش افروزم و شرح شب هجران گویم

گله زلف تو با کوکبه شبنم اشک                       کو بهاری که به گوش گل و ریحان گویم

شهریارا تو عجب خضر رهی چون حافظ              که من تشنه هم از چشمه حیوان گویم

 

 

ترکیبی زیبا از صحبتهای استاد محمد شجاعی و

شعر زیبای استاد شهریار

در مورد انتظار و فراق امام زمان (عج)

 

مشاهده کلیپ

شـــــــــهـریـــار

به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند ... نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت

دلها  که آرزوی امام رضا کنند
گویا زیارت علی مرتضی کنند


در سینه می طپد دل شیدای شیعیان 
هر دم که آرزوی امام رضا کنند


در حسرت طواف تو ای آشیان قدس 
مرغان شکسته پر ، چه پرها که وا کنند

زان کیمیای گنبد و گلدسته طلا 
مسهای قلب خویش ، فقیران طلا کنند


یک کاروان شوق به سودای مشهدند 
کآن صحن را به شور و نوا کربلا کنند

چاوش اگر به اهل قبور این صلا دهند 
خیزند مردگان و قیامت به پا کنند


ما را جواب کرده طبیبان میرویم
آنجا که دردها را به نگاهی دوا کنند 

فرض است ان زیارت و باید ادا به وقت
خوبان چرا نماز خدا را قضا کنند ؟

حاجت مبر به درگه نامردان فقیر 
آنجا برو که حاجت مردا روا کنند


بیگانه را چه ذوق غم و لذت حضور 
اینها حکایتی که با اشنا کنند 

آن چشمه های ذوق غم و صفا گوی خدا را 
چشمی هم از کرم به من بی صفا کنند

ای کعبه توشه طلبی با پیادگان
تا چند التماس به باد صبا کنند
 

سودای اهل بیت برد سود عاقبت 
سوداگران ، معامله گو با خدا کنند

زان لعل و خط سبز ، نباتی و مصحفی
تا اهل دل مصالحه با ماسوا کنند 

با شاه عرضه کن سخن عشق شهریار 
اما نه زاهدانه که روی و ریا کنند

فایل صوتی

 


 

 

باغها خلوت و خالیست کجایی بلبل

اینهمه خسته و خاموش، چرایی بلبل

 

ماهتاب است و شبی سرد و من این گوشه خموش

همدم و هم نفسم نیست کجایی بلبل

چه به وصل و چه به هجران چه بهار و چه خزان

عشق بی غلغله خوش نیست صلایی بلبل

باغبانان همه در خانه خزیدند از برف

در همه باغ نبینی رد پایی بلبل

دگر آن عربده جویان همه رفتند بیا

از کلاغان نه سری و نه صدایی بلبل

دگر از دام و قفس هم خبری نیست بخوان 

از قفس راحت و از دام رهایی بلبل

لیکن از فتنه نه سروی به چمن مانده نه کاج

چه مهیب آفت و طوفان بلایی بلبل 

خشک شد جوی بیا آب به چشم اندازیم 

بو کز این چشمه بیابیم صفایی بلبل

گل من نیز به تاراج خزان رفته بیا 

تا عزیزانه بگیریم عزایی بلبل

تو وفا با گل سرخت کن و من با گل زرد

تو بشوری بزن و من به نوایی بلبل

من بخوانم دهنی و دهنی هم تو بخوان 

فرض کن ساز فراموش صبایی بلبل

درد مردم همه درمان شده است و تنها 

درد تنهایی من مانده، دوایی بلبل

هیچ سوزی نه به ساز است و نه سحری به سخن

نیست جز سوز تو ساز بسزایی بلبل

یاد کن کز چمن و باغ فرارت دادند

  که تو از سلسه ی سبز قبایی بلبل

چه جهانی که بهادار در او زاغ و زغن

 لیک با مرغ چمن نیست بهایی بلبل

باری از زمزمه با دل شدگان جانی بخش 

شکر آن را که چنین نغمه سرایی بلبل

نفست هست به شکرانه به باغ و چمن آی

تا بهار آید و از غم به در آیی بلبل

گر جوانی به هدر رفته دل آزرده نباش

زندگی چیست به جز از باد و هوایی بلبل

شهریار از گره کار لب شکر نبست

که خدایی بود و کار گشایی بلبل

 

 

برای شنیدن فایل صوتی کلیک کنید

سال ها تجربه و آن همه دنیا گشتن
با من آموخت همین یکه و تنها گشتن

جلوه ای کن که سخن با تو کنم چون موسی
سینه ام سوخته در حسرت سینا گشتن

سید محمدحسین شهریار
تبریز - اردیبهشت


  

گزارشی از حضور آیت‌الله خامنه‌ای در انجمن‌های شعری


* وادی شعر
بی‌تردید نخستین معلم ادبیات آقاسیدعلی، مادر ایشان بود? است: «مادرم خانمی بود بسیار فهمیده، باسواد، کتابخوان، دارای ذوق شعری و هنری، حافظ‌شناس؛ البته نه به معنای علمی، بلکه به معنای مأنوس‌بودن با دیوان حافظ، با قرآن کاملاً آشنا بود [...] بعضی از شعرهای حافظ که هنوز یادم است، از شعرهایی است که آن‌وقت از مادرم شنیدم؛ از جمله این یک بیت یادم است: سحر چون خسرو خاور عَلم در کوهساران زد   به دست مرحمت یارم درِ امیدواران زد»1 بنابراین آشنایی آقا با وادی شعر و رمان به دوران کودکی ایشان برمی‌گردد؛ روزهایی که مادر داستان‌های شیرین قرآنی را به همراه اشعار حافظ برای او و برادر بزرگ‌تر و خواهرشان زمزمه می‌کرد.

اما کم‌کم شعر، نقش پررنگ‌تری در زندگی ایشان گرفت. در سال‌های آغازین دهه‌ی 30 خورشیدی کتاب‌های بررسی سبک‌های ادبی را مطالعه می‌کرد و نیز پس از مدتی، نخستین مصرع‌ها و بیت‌ها را سرود. در آن سال‌ها ایشان دفترچه‌ای هم به نام «سفینه‌ی غزل» داشت که اشعار زیبا و تک‌بیت‌های مورد علاقه‌اش را از شاعران می‌نوشت و زیرش تاریخ می‌گذاشت. پشت کتاب‌هایش هم پر بود از اشعار مختلف؛ شعرهایی که معمولاً برای رفع خستگی درس و بحث آن‌ها را می‌خواند.

* انجمن ادبی فردوسی
دوستی آقاسیدعلی با غلامرضا قدسی -از غزلسرایان برجسته‌ی کشور، متوفی 1368 خورشیدی-  به شکلی جالب توجه آغاز شد. آقا که از یکی از شعرهای ضد استعماری قدسی در جریان نهضت ملی‌شدن صنعت نفت خوشش آمده بود و آن را به خاطر سپرده بود، در اثنای آماده‌کردن مدرسه‌ی نواب مشهد برای استقبال از علامه امینی، قدسی را دید و آن شعر را برایش خواند. این سرآغاز دوستی آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم قدسی بود و باعث شد ایشان با انجمن ادبی فردوسی در مشهد نیز آشنا شود. این محفل ادبی را سال 1325 آقای نگارنده و دوستان شعرپرداز او پایه‌گذاری کرده بودند. آیت‌الله خامنه‌ای شخصیت سرگرد نگارنده را این‌گونه توصیف می‌کنند: «عبدالعلى نگارنده، سرگرد بازنشسته و پیرمرد خیلى نازنینى بود. چیزى که به او نمى‌آمد، این بود که یک روز سرگرد بوده باشد! همیشه من تعجب مى‌کردم و مى‌گفتم شما که سرگرد بودى، چه‌کار مى‌کردى؟! مرد بسیار لطیفى بود. خانه‌ى او مرکز انجمن ادبى فردوسى بود.»2 جلسات این انجمن شب‌ها برگزار می‌شد؛ ابتدا به صورت دوره‌ای در منزل اعضا، اما بعد از مدتی سرگرد نگارنده میزبانی جلسات را بر عهده گرفت.

        مرحوم غلامرضا قدسی
آقاسیدعلی جوان خیلی زود در انجمن فردوسی جایگاه خود را یافت. آن‌قدر که حتی بعضی از شاعران خراسانی پیش از نظر او سروده‌هاشان را در جایی مطرح نمی‌کردند. «در انجمن، نقدهای منصفانه -نقد در لفظ، در معنا، در ریخت کلّی شعر- صورت می‌گرفت. یعنی گاهی مثلاً گفته می‌شد که این ریخت کلّی درست نیست. مثلاً در بیت اول، این دو مصرع باید جابه‌جا شوند. [...] گاهی ب?خصوص در قصیده که ریخت طولی آن چیز مهمّی است، این‌جوری بود، چون بیت‌های قصیده مثل زنجیر به هم وصل است و باید با هم تناسب داشته باشد. از جایی شروع می‌شود و به جایی ختم می‌شود. اگر وسطش این تناسب رعایت نشود، سؤال و احساس خلأ ایجاد می‌کند، و مستمع خوشش نمی‌آید. حتی این چیزها گفته می‌شد که مثلاً این‌جا بین این دو بیت، یک بیت کم است. یا این بیت جایش این‌جا نیست.»3

در جای دیگری ایشان می‌گویند: «شعری که بهتر بود بیشتر سر و کله باهاش می‌‌زدند توی منزل مرحوم نگارنده. مثلاً با شعر آقای قدسی، با شعر کمال بیشتر ورمی‌رفتند تا با شعر یک آدمی که سطحش پایین‌‌تر باشد. او [شاعر] هم مطلقاً بهش برنمی‌‌خورد و ناراحت نمی‌‌شد و همین بود که آن‌جا، آن جلسه جلسه‌‌ی خوبی شد. هرکس تو آن جلسه بارآمد، خوب بارآمد.»4

آقای خامنه‌ای با این‌که شعرهایی برای خواندن داشت، اما از ارائه‌ی آنها در جلسه‌ی انجمن خودداری می‌کرد: «وقتی که شعر خودم را نگاه می‌کردم با دید یک نقاد، می‌دیدم که این شعر مرا راضی نمی‌کند. لذا نمی‌خواستم آن شعر را بخوانم. یعنی اگر شعری بود که از شعر آن روز بهتر بود، حتماً می‌خواندم.»5
آقا از یکی از شعرهای ضد استعماری قدسی در جریان نهضت ملی‌شدن صنعت نفت خوشش آمده بود، در اثنای آماده‌کردن مدرسه‌ی نواب مشهد برای استقبال از علامه امینی، قدسی را دید و آن شعر را برایش خواند. این سرآغاز دوستی آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم قدسی بود و باعث شد ایشان با انجمن ادبی فردوسی در مشهد نیز آشنا شود.

شاعران انجمن ادبی فردوسی دوستدار سبک هندی و نکته‌پردازی‌های صائب تبریزی بودند. آقای خامنه‌ای نیز تحت تأثیر مضمون‌پردازی‌ها و نازک‌اندیشی‌های سبک هندی قرار گرفت و از آن حظّ بیشتری برد.

ایشان خود درباره‌ی اشتیاق به انجمن و دوستان انجمنی گفته‌اند: «زمانی که قم بودم، از قم که به مشهد می‌آمدم، برنامه را جوری ترتیب می‌دادم که جلسه‌ی آن هفته‌ی انجمن ادبی را درک کنم».6 از اعضای آن انجمن می‌توان از کسانی همچون احمد کمال‌پور، علی باقرزاده، نعمت میرزاده، محمد قهرمان، محمدرضا حکیمی و ذبیح‌الله صاحبکار را نام برد. البته شاعران برجسته‌ای نظیر مرحوم مهرداد اوستا که به مشهد سفر می‌کردند، معمولاً در انجمن ادبی فردوسی نیز حضور می‌یافتند.

* انجمن ادبی فرخ
«انجمن فرّخ» انجمن دیگری بود که آیت‌الله خامنه‌ای‌‌‌ پیش از رفتن به قم برای ادامه‌ی تحصیل در آن شرکت می‌کرد: «در منزل مرحوم فرّخ در مشهد، انجمن ادبى‌اى بود که روزهاى جمعه تشکیل مى‌شد و من تا هنگامى که در مشهد بودم، روزهاى جمعه در این انجمن شرکت مى‌کردم. در آن مجموعه‌ى ادبى، یکى دو شاعر برجسته‌ى افغان هم شرکت مى‌کردند [...] این دو شاعر افغان، به سبک هندى غزل‌هایى بسیار عالى مى‌گفتند. این بیت در غزل یکى از آن دو بود که در منزل فرّخ خوانده شد و به یاد من مانده است: ز بس نازک‌مزاجم ناز گردون برنمى‌دارم   من آن شاخم که نکهت بار سنگینى است بر دوشم»7 اساتید مشهور ادبیات و تاریخ دانشگاه مشهد -نظیر دکتر علی‌اکبر فیاض، غلامحسین یوسفی، دکتر رجایی خراسانی و ...- نیز در جلسات انجمن فرّخ شرکت می‌کردند.

      شرح عکس: حضور آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از جلسات
      انجمن ادبی فرخ که در همان زمان در یکی از مجلات
      معتبر لبنان به چاپ رسیده است.

به هر حال، حضور مستمر آقای خامنه‌ای در این جلسات شعری، با رفتن ایشان به قم متوقف شد، اما مجالست چندساله‌ی ایشان با شاعران انجمن موجب شد که بیشترین دوستان خراسانی او ادیبان و شعرای این خطه باشند: «هرچند «امین» بسته‌ی دنیا نی‌ام اما     دلبسته‌ی یاران خراسانی خویشم»8

معاشرت و مجالست آقا با شعرا و ادیبان بزرگ کشور محدود به حضور ایشان در انجمن‌های ادبی نبوده است؛ ایشان با شاعرانی همچون مرحوم امیری فیروزکوهی و مرحوم اوستا و ... مراودات فراوانی داشتند که باید در جای دیگری به آن‌ها پرداخت.

* محفل ادبی قم
حضور آقاسیدعلی جوان در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، فصل جدیدی در زندگی علمی و فرهنگی ایشان به شمار می‌رفت. تحصیل فرصت چندانی برای پرداختن به شعر و ادبیات باقی نمی‌گذاشت، اما روزهای تعطیل مجال خوبی برای غوطه‌ور شدن در دریای شعر و ادبیات بود. در قم ایشان با اغلب طلاب و همدرسان خود رفیق و مأنوس بودند، اما این محفل ادبی بیشتر با حضور آقایان بهجتی (شفق)، ابراهیمی دینانی، سید محمد خامنه‌ای و حجتی کرمانی و به‌طور خصوصی برگزار می‌شد.
آقای دینانی در رباعی زیر، تخلص اعضای آن جلسه را چنین آورده است:
«نسیم آمد و از نکهت هم خبر آورد    ز باغ طبع دل‌آرا  شعر تر آورد
هر آن‌چه ناقد مسکین به عمر خویش سرود    تمام رسته به یک بیت مختصر آورد»9
آیت‌الله خامنه‌ای آن زمان با تخلص «نسیم» شعر می‌سرودند.

* محفل شعری در زندان
آیت‌الله‌خامنه‌ای در ماه رمضان (بهمن‌ماه) سال 42 برای زنده‌نگهداشتن حادثه‌ی 15 خرداد و امام خمینی به زاهدان سفر ‌کردند. در آن روزها که همزمان با سالگرد برگزاری رفراندوم «انقلاب سفید» هم بود، ایشان علیه رژیم پهلوی موضع‌ گرفتند که منجر به دستگیری و انتقال ایشان به زندان قزل‌قلعه‌ی تهران ‌شد. در آن زندان بود که ایشان با «ابوذیه‌های» عربی آشنا شدند. هر چند پیش از این و در کتاب‌های درسی حوزه با شعر عربی آشنا بودند و تأثیر آن در تحریک عواطف و احساسات را بی همتا در سبک‌های شعری فارسی می‌دانستند، اما انگار ابوزیه‌ها اشعار منحصر‌به‌فردی هستند که هنوز هم در ذهن ایشان مانده‌اند.
مشهد در تاریخ‌ معاصر شعر فارسی‌ به‌ کثرت‌ شاعران‌ با کیفیت‌، اشتهار یافت‌ و به‌ گرمی‌ دل‌ و محول‌ آنان‌ بود که‌ سه انجمن ادبی آن شهره‌ی‌ آفاق‌ گشت‌. از قدسی‌ و نگارنده‌ و آگاهی‌ تا فرخ‌ و گلشن‌ و نوید و تا فیاض‌ و یوسفی‌ و رجائی‌ و شاعران‌ و ادیبان‌ دیگری‌ که‌ بحمدالله‌ برخی‌ از آنان‌ تا امروز می‌درخشند. (پیام به کنگره‌ی بزرگداشت احمد کمال‌پور)

آیت‌الله خامنه‌ای در این‌باره می‌گویند: «یک ماه رمضانی ما با این خوزستانی‌‌‌ها در زندان بودیم [...] زمستان 42 آن‌جا توی این زندان قزل‌قلعه با این‌ها بودیم و چندتایشان را اعدام کردند، البته تویشان یک چندتا آدم‌‌‌های بسیار باکمالی بودند. یکیشان یک آقایی بود، سید باقر نذاری -اخیراً شنیدم فوت کرده، یکی دو سال پیش فوت کرده- و بسیار همه‌‌‌شان، یعنی تقریباً همه‌‌‌شان اهل شعر و اهل ادب و اهل ذوق و این‌ها بودند، لکن یکی دو سه تایشان خیلی خوب بودند از این جهت. ما هم با این‌ها مأنوس بودیم دیگر. من جز همان شب‌‌‌های اول که یک خرده‌‌‌ای سخت می‌‌‌گرفتند به ما، بعد که یک مقداری گشایش می‌‌‌شد، دیگر معمولاً یک چند شب اول و آن بازجویی‌‌‌های کذایی که می‌‌‌گذشت، بعد دیگر یک‌خرده‌‌‌ای راحت می‌‌‌شد توی زندان معاشرت کرد. با سلول‌‌‌های بغلی که این‌ها بودند، با این‌ها من معاشر بودم. توی ماه رمضان ما را بردند که تا بعد هم ادامه داشت. بله آن‌جا من این ابوذیات را از آنها یاد گرفتم. ابوذیات یکی از آن به‌اصطلاح انواع شعر محلی بسیار با‌حال عربی است که قوامش هم با آهنگ است. یعنی فقط لفظ نیست، بلکه بایستی آن را با آهنگ مخصوصی هم خواند.»10

* سال‌های مبارزه و کمرنگ‌شدن حضور در محافل شعری
ورود آقاسیدعلی به وادی مبارزه با رژیم پهلوی -که آن زمان 24 سال داشتند- زندگی شخصی ایشان را با تغییراتی همراه کرد: «وقتی مبارزه شروع شد، همه‌چیز زندگی من مبارزه شد و اصلاً در این 15 سال [42 تا 57] غیر از کارهای مبارزاتی کار دیگری نداشتم.» از همین مقطع بود که حضورشان در محافل ادبی و شعری بسیار کمرنگ شد.

«از سال 41 به بعد، ابواب بسیار تازه‌ای در زندگی ما باز شد که قبلاً اصلاً سابقه‌ نداشت؛ و خیلی از کارهای قبلی‌مان تعطیل شد. برای نمونه، من دفتر شعری که داشتم و در آن شعر می‌نوشتم، آخرین تاریخش سال 43 است. در واقع تا سال 41 ادامه دارد، بعد کم می‌شود. به 43 که می‌رسد، تمام می‌شود. یعنی باب شعر و ارتباط با شاعران و مسائلی مانند این‌ها اصلاً بسته می‌شود. البته با رفقای شاعر ارتباط داشتم [...] ارتباطم با رفقای شاعر، منحصر به رفقایی مثل مرحوم قدسی و امثال او شد که در مقوله‌ی ما وارد بودند. یعنی به‌کلْ وضع زندگی ما عوض شد.»11

پی‌نوشت‌ها:
1. گفت و شنود صمیمانه‌ی رهبر انقلاب با گروهى از جوانان و نوجوانان 1376/11/14
2. بیانات رهبر انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى ویرایش زبان فارسى در صداوسیما 1370/9/18
3. گزارشی کوتاه از زندگی ادبی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، محسن مؤمنی شریف
4. بیانات رهبر انقلاب در دیدار شعرای مشهد 1374/5/31
5. گفت و شنود صمیمانه‌ی رهبر انقلاب با گروهى از جوانان و نوجوانان 1376/11/14
6. گزارشی کوتاه از زندگی ادبی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، محسن مؤمنی شریف
7. بیانات رهبر انقلاب در دیدار با حامد کرزای، رئیس جمهور موقت دولت افغانستان، 1382/3/28
8. بهبودی، هدایت‌الله. 1391. شرح اسم: زندگی‌نامه‌ی آیت‌الله سید علی حسینی خامنه‌ای. تهران: مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی. صفحه‌ی 76
9. گزارشی کوتاه از زندگی ادبی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، محسن مؤمنی شریف
10. بیانات رهبر انقلاب در جلسه‌ی شب شعر حوزه‌ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی 1372/12/17
11. گزارشی کوتاه از زندگی ادبی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، محسن مؤمنی شریف

  
1392/06/26نسخه قابل چاپ

خاطراتی از مراودات آیت‌الله خامنه‌ای و استاد شهریار

27 شهریور روز بزرگداشت «شعر و ادب فارسی» است. بهانه‌ی این نام‌گذاری، وفات شاعر برجسته‌ی ایرانی، محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار) است که به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی باید او را «حکیم» خواند. به همین مناسبت آقای علی‌اصغر فردی، شاگرد این غزل‌سرای بزرگ، خاطراتی از مراودات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و استاد شهریار را به رشته‌ی تحریر درآورده است.

* شهریارشناس
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طبق اظهارات خود و با توجه به ذوق ادبی‌شان، از اوائل جوانی و دوران تحصیل در مشهد مقدس با آثار مرحوم استاد حکیم شهریار آشنایی داشته‌اند. نخست این‌که شهریار در سال‌های 1310 تا 1314 که دوران تبعید خود را در خراسان سپری می‌کردند، با أجلّه‌ی شاعران خراسان مانند مرحوم نوید، محمود فرخ، گلشن آزادی و غیره معاشر بودند. از همین جهت است که مراودات آیت‌الله خامنه‌ای با أعاظم شعرای مشهد که خود از مداومان انجمن‌های شاخص ادبی مشهد بودند، مزید بر آشنایی ایشان با احوال و آثار شهریار می‌شد. یک بار معظم‌له در دوران ریاست‌جمهوری فرمودند که حین فراغت از دراسات و مباحثات، گاه کنار حوض مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد اشعاری از شهریار را (مخصوصاً «علی ای همای رحمت» را نام بردند) با خود زمزمه می‌کرده‌اند و حتی یادم است که فرمودند معمولاً آن غزل را در دستگاه همایون ترنم می‌کرده‌اند.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10144/C/13890627_0210144.jpg
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به نظر این‌جانب از برترین شهریارشناسان معدود هستند که از دیرباز در جریان احوال و آثار شهریار بوده‌اند. بنا به مسموعات نسبتاً دقیقم، ایشان حداقل سه دوره‌ی کامل آثار شهریار را مطالعه‌ی تنقیدی کرده و در حواشی، ملاحظات خود را یادداشت فرموده‌اند. در هر یک از ملاقات‌ها ایشان نکته‌های بدیعی درباره‌ی ظرائف اشعار استاد حکیم شهریار گفته‌اند. در هر یک از دیدارهای عمومی یا فردی با معظم‌له نکته‌هایی را افاده فرموده‌اند که توجه به آن مفاهیم، تعمق در آثار و احوال شهریار را می‌طلبد و مهم‌ترین نکته این‌که شخصیت راستین و پایه‌ی معنوی استاد حکیم شهریار را بهتر از ایشان کسی توفیق ارزیابی نداشته است. ایشان در ملاقات اعضاء و مهمانان کنگره‌ی یکصدمین سالگرد میلاد شهریار در سال 1385، شهریار را با اتّکاء به أدلّه و إقامه‌ی براهین متقن علمی، «حکیم» خواندند.

* این نماز می‌شود أحلی من عسل!
بلاشک می‌توانم بگویم که استاد یک شیفتگی و شوق بی‌بدیلی نسبت به امام و آقا داشتند. پس از انقلاب و تفویض امامت جمعه‌ی تهران به معظم‌له، مرحوم استاد با ایشان آشنا شدند و این آشنایی بلافاصله و شاید از همان اولین نظر به یک علاقه و عشقی بدل شد. استاد اهل عبادت و ذکر دائم بود و جز اخبار و خطابه‌های حضرت امام خمینی به تلویزیون نگاه نمی‌کردند، اما از نخستین هفته‌های نماز جمعه‌ی ایشان، مداوم و تعقیب‌کننده‌ی خطبه‌ها و کل نماز ایشان شدند، اما با چه کیفیتی؟

حتی نکته‌ای بین جوانان متدین متداول شده بود که این را کسی به اعتبار علاقه‌ی استاد حکیم به نمازهای آقای خامنه‌ای به ایشان نقل کرده بود و از آن پس استاد آن لطیفه را می‌گفتند و می‌خندیدند و به لطافت در باب بحث رایج وجوب نماز جمعه می‌گفتند: این وجوب قید دارد و اگر آقای خامنه‌ای بخواند، واجب است.

در تحسین و تبجیل نماز آقای خامنه‌ای می‌فرمودند: نماز با این شرائط می‌شود أحلی من عسل. همه‌ی زیبایی‌ها و شرائط کمال در ایشان مجتمع است و نماز ایشان جشنواره‌ای از شیوایی‌هاست. امام جمعه‌ای که صدایی به این گرمی و بمی و گیرایی دارد، فصاحت و بلاغتی چندین، جزالت و سلاست بیانی چندان، لهجه و رعایت قواعد تجویدی در قرائت خطبه‌ی عربی هم مزید بر این‌ها و شگفت‌تر این‌که نماز را به آوازی دلاویز در مقامات می‌خوانند. این می‌شود مجموعه‌ی زیبایی‌ها و مجمعه‌ی گل‌ها. این عشق استاد حکیم به اقامه‌ی نماز جمعه توسط آقا در شِعری نیز بازتاب یافت.
رهبر انقلاب:‌ من خبر داشتم در همان اوقاتى که شهریار براى انقلاب مى‌سرود، یک عده از روشنفکران وابسته به رژیم گذشته که با او سابقه‌ى دوستى داشتند، مرتب فشار مى‌آوردند، نامه برایش مى‌نوشتند و شعر در هجوش مى‌گفتند. حتى اطلاع داشتم که رفته بودند و او را ملامت کرده بودند که «تو چرا براى انقلاب اسلامى، این‌طور دل مى‌سوزانى!؟» و او مثل کوه ایستاده بود. (71/9/11)

یک روز فرمودند: آقای خامنه‌ای سوره‌ی منافقون را در گوشه‌ی رهاب تلاوت می‌کنند، اما رهاب یک روایت قدیم دارد که من از قُدما آموخته‌ام. دستگاه ضبط صوتی بیاور که بخوانم و به آقای خامنه‌ای برسان. ایشان رهاب را بسیار کامل خواندند و غزلی را هم به دستخط خود نوشتند و توشیح به نام آقا کردند تا خدمتشان برسانیم. به اتفاق دوستی با دفتر معظم‌له تماس گرفتیم و سال 1364 بود که هم نوار و هم شعر را تقدیم ایشان کردیم.

* بهترین غزل
پاییز 1359 گروهی از صدا‌و‌سیما به تبریز آمدند و خواستند که با استاد حکیم گفت‌وگوی تلویزیونی انجام دهند. تا آن روز تقریباً کسی نمی‌دانست که موضع استاد حکیم شهریار نسبت به انقلاب اسلامی چگونه است. استاد ضمن گلایه‌ای رندانه و اشاره به غزل معروف خود گفتند که «حالا چرا؟» و این‌گونه اظهار کردند که: باید از همان ابتدای انقلاب از همراهی وی با نظام بهره‌مندی می‌شد. استاد حکیم در آن دیدار تلویزیونی با مردم چند غزل و قصیده در تکریم انقلاب اسلامی و امام خمینی خواندند و در پاسخ به سؤال خبرنگار که کدام غزل را بهترن غزل می‌داند، جواب عجیب و گرانبهایی را دادند و گفتند به نظر من همین شعار مردم که می‌گویند «خدایا! خدایا! خمینی را نگهدار»، بهترین و زیباترین غزل است.
این حداکثر کمربستگی بلندآوازه‌ترین و بزرگ‌ترین شاعر معاصر با یک تفکر و یک رهبر بود که بسیاری از طیف‌های معارض را عصبانی کرد.

حکیم شهریار از همان ایام نخست وقوع انقلاب اسلامی، نظر به پیشینه‌ی دینی و وِلایی افکار و عقایدشان، با انقلاب اسلامی و قیام امام همراهی جانانه کردند. به قول آقا «مرد کهنی» که از معاشرت با همه إعراض می‌کرد، در منتهای تواضع و چابکی به هر مراسمی که مربوط به یکی از موضوعات انقلاب بود، می‌رفتند و با گشاده‌رویی دعوات را می‌پذیرفتند و اثری می‌سرودند و می‌خواندند. بارها به این‌جانب اصرار می‌کردند که ایشان را به جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس مشایعت و ملازمت رکاب کنم تا در جمع رزمندگان حاضر شود و آنها را حضوراً بستاید. ایشان برای همه‌ی مَنویّات و شعائر انقلاب، حتی کمیته‌ی انقلاب و امداد و بنیاد شهید و سوادآموزی و کشتار خونین حجاج ایرانی و شهداء و مجلس و قوای سه‌گانه و بسیج و سپاه و ائمه‌ی جمعه و خانواده‌های شهدا و رزمندگان و جانبازان و خلاصه برای هر موضوعی که مربوط به موضوعات انقلاب باشد، شاهکارها آفریدند.

نگاه هوشمندانه‌ی ایشان با یک درک سیاسی که ریشه در تاریخ همه‌ی‌ ادوار بشکوه تاریخ اسلام داشت موجب می‌شد که در اشعار خود به نکات ظریفی متذکر شوند که امروز هم دارای کاربرد است. مثلاً این دو بیت را ببینید که با وضع امروز چه تطبیقی دارد و محتوی چه نگاه منیعی است:
در این محاصره‌ی اقتصاد و فتنه‌ی جنگ                     گرت تورم و کمبود بود خرده مگیر
ضعیف نیست مدیریت این فشار قوی است     چرا که مهلت شیطان طویل نیست قصیر

ایشان در آن یک دهه، یک دیوان کامل پانصد صفحه‌ای شعر انقلاب ساختند که در حیاتشان دو دفتر حاوی آن اشعار را این‌جانب گرداوری و منتشر کردم، اما بیست سال است که هنوز دیوان مکملی از ایشان منتشر نشده و همه‌ی دیوان‌ها ناقص و مخصوصاً فاقد آثار انقلابی استاد هستند.
شبی استاد به بنده زنگ زدند و فرمودند: تلویزیون را می‌بینی؟ رفتم و دیدم آقا در کنفرانس حراره ایراد خطابه می‌کنند. بعد از إتمام نطق آقا به منزل استاد رفتم. دیدم استاد جملات برجسته‌ی آقا را تکرار می‌کردند که دانه‌دانه دردهای مسلمانان را برمی‌شمرد و منشوری برای جهان اسلام می‌پرداخت. استاد می‌گفتند: من فقط می‌گریستم و دستم بر دعا بود که خدایا این سید را از تمام بلیات من‌لایحتسب محافظت فرما.

روزی ایشان در اثر ذکاوت و تیزبینی رندانه و حکیمانه‌ی خود شعری به ترکی سرودند که ده سال بعد از آن جهان اسلام با مشکل آن یک بار دیگر به طور جد مواجه شد و آن دعوت کشورهای ترک‌زبان ترکیه و قفقاز و آسیای مرکزی به تغییر الفبا از لاتین و کریل به الفبای اسلامی بود که آن دو الفبا را الفبای شیطان و الفبای ما را الفبای قرآن خواندند و 10 سال قبل از فروپاشی شوروی آنها را به جهاد اسلامی و پیوستن به پیکره‌ی جنبش جهانی اسلام فراخواندند. این‌جانب شعر را با صدای ایشان آماده‌ی پخش از رادیو برون‌مرزی مرکز تبریز کردم که به زبان‌های ترکی استانبولی و قفقازی پخش می‌شد.

مدیر واحد و مدیر مرکز از پخش آن اجتناب کردند که نباید شوروی را در این بحران جنگ آزرده کنیم. من مراتب را به معاونت برون‌مرزی در تهران منعکس کردم و تلکسی از آن معاونت آمد که با پخش آن شعر مخالفت کرده بودند. تصویر نسخه‌ی‌ مخطوط شعر را به انضمام همان تلکس و یک نامه‌ای در ایضاح مراتب را خدمت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بردم. ایشان با هوشمندی سیاسی و فرهنگی که دارند، به معاونت برون‌مرزی صدا‌و‌سیما دستور فرمودند که شعر مکرراً پخش شود و یک نسخه‌ی صوتی ضبط‌شده از آنتن را هم به ایشان تقدیم کنند. آن شعر موج عظیمی در قفقاز و ترکیه ایجاد کرد که موجب ایجاد اصطکاکات فکری گسترده‌ای در آن جوامع گردید.


* هدیه‌ی رئیس‌جمهور
کنگره‌ی بزرگداشت استاد شهریار به مناسبت هشتادمین سالگرد میلادشان را برگزار کردیم. آقا هیأتی را به نمایندگی از سوی خود برای شرکت در آن کنگره اعزام فرمودند. شادروان دکتر محمود بروجردی قائم‌مقام وزیر ارشاد بود و آقای دکتر شیرازیان و معاونین وزیر ارشاد و شاعران مُعنوَن تهران برای دیدار خصوصی و انتقال پیام آقا وقت ملاقاتی خواستند. در محل هتل آقای دکتر بروجردی به من گفتند که آقا هدایایی هم برای استاد فرستاده‌اند که موقع مناسبی برای تقدیم آن هدایا را در نظر داشته باشم. این موضوع موجب تشویش خاطرم شد، چون می‌دانستم استاد حکیم از پذیرفتن هرگونه هدیه‌ای اعراض خواهند کرد و اگر این اتفاق بیفتد، چون موضوع حکومتی و رسمی‌ است، شاید در صورت بروز بهانه، سوءاستفاده و ردّ احسان تلقی شود. به هر حال به دنبال شیوه‌ای می‌گشتم که به منزل استاد رفتیم.

بعد از تعارفات آقای دکتر بروجردی هدیه‌ای را از جانب مقام محترم ریاست‌جمهوری تقدیم استاد کرد. استاد حکیم با ابراز امتنان پاکت را گرفتند و بی‌آن‌که به محتوایش نگاهی کنند، با قلم خود نوشتند که برای بنیاد بازسازی مناطق جنگی استفاده شود. سپس استاد بیانات خود را با ذکر معالی و فضائل آقای خامنه‌ای و مراتب عشق خود به ایشان آغاز کردند. استاد در آن کنگره یکی از بهترین و سخته‌ترین و پخته‌ترین غزل‌های شهریارانه را به تجلیل از مقام رئیس‌جمهور محترم وقت به نام «شهید زنده» خواندند که بعضی از ابیات آن به شرح زیر است:
جـهـاد عـشـق تـو پـیروزی اسـت پـایـانـش             کـه سـایـه‌پـرور سـیـمرغ پــور دسـتـانـــش
تهمتنی چـو تـو از هـفت‌خـوان نـینـدیـشد               نهنگ عـشق چه بیـم از نـهیـب طـوفـانـش
شـهـیـد زنـده‌ی ما خود رئیس جمهوری‌ست            که دست داده به قرآن که جـان به قربانش

طبیعی بود که کشور و مسئولین مملکتی بعد از پیروزی انقلاب و ابتلائات پیاپی فرصت نوازش بزرگان ادبی و فرهنگی کشور را به دست نمی‌آوردند و استاد نیز متوقع نوازشی نبود و همه‌ی کارهای خود را حداقل ایفاء وظیفه‌ی شرعی می‌دانست و حتی شرمگین بود که چرا سالخورده است و امکان شرکت در حرب با کفار و عوامل کفر را ندارد و همین جهادی قلم از ایشان برمی‌آید. بنابراین مدتی هیچ‌گونه واکنشی از مسئولین به استاد و این قیام ایشان به عمل نیامد که من شخصاً از این موضوع آزرده می‌شدم تا آقا به تصدی ریاست‌جمهوری درآمدند و چندی بعد، از دفتر ایشان تماسی با ارشاد استان گرفته شده و سلام و احوالپرسی آقای رئیس‌جمهور را به ایشان ابلاغ کردند و مسئول روابط عمومی درخواست تمهیدی برای برقراری ارتباط کردند.

* سخنرانی حراره و سازمان ملل
شبی استاد به بنده زنگ زدند و فرمودند: تلویزیون را می‌بینی؟ اگر نمی‌بینی، برو ببین، بعد صحبت کنیم. من برای دیدن تلویزیون رفتم و دیدم آقا در کنفرانس حراره ایراد خطابه می‌کنند. شاید تمامی مدت صحبت را بی‌اراده حتی مجال به خود آمدن برای نشستنم نیافتم و ایستاده گوش کردم. چنان هیجان‌زده بودم که بعد از إتمام نطق آقا، باشتاب به منزل استاد رفتم. شب دیروقت بود، اما استاد در کمال إعجاب و هیجان گریه می‌کردند و جملات برجسته‌ی آقا را تکرار می‌کردند که دانه‌دانه دردهای مسلمانان را برمی‌شمرد و منشوری برای جهان اسلام می‌پرداخت. استاد می‌گفتند: من فقط می‌گریستم و دستم بر دعا بود که خدایا این سید را از تمام بلیات من‌لایحتسب محافظت فرما.
حکیم شهریار از همان ایام نخست وقوع انقلاب اسلامی، نظر به پیشینه‌ی دینی و وِلایی افکار و عقایدشان، با انقلاب اسلامی و قیام امام همراهی جانانه کردند. بارها به این‌جانب اصرار می‌کردند که ایشان را به جبهه‌های جنگ و دفاع مقدس مشایعت و ملازمت رکاب کنم تا در جمع رزمندگان حاضر شود و آنها را حضوراً بستاید.

باری دیگر نطق شاهکار آقا در سازمان ملل بود که با هم و به‌اتفاق تماشا کردیم. احتمالاً در این نطق بود که ایشان سرآغاز برخی از بندها را با منادای «آقای رئیس!!» می‌گفتند و استاد حکیم سراسر این خطبه را گریان و داعی و دادخواه از خدا و دو دست به سوی عرش گوش داد و پس از پایان نطق، ساعتی بحث در پیرامون زوایای ظرائف و طرائف این خطابه‌ی ‌تاریخی بود. همین سخنان را علی‌الصّباح به ابیاتی ریختند:
جهاد بود که شخص رئیس جمهوری       صلای عشق به گوش جهانیان درداد
خطابه بود ولی دیکته‌کرده‌ی جبریل      که دل صدای خدا می‌شنفت از آن فریاد
غریو زینب کبری به خطبه چون طوفان       ....خراب ساخته قصر یزید و ابن زیاد
فکنده زلزله در کاخ ارتجاع عرب        ...به‌لرزه‌ اردن و مصر است و بصره و بغداد
و این ابیات بعداً شعری کامل شد با عنوان «هفته‌ی جنگ».

* ابوالفضل مایی
یکی از روزهای تابستان سال 1365 بود که از روابط عمومی ریاست‌جمهوری زنگ زدند و گفتند که آقای رئیس‌جمهور عزم تبریز دارند و مایل هستند ملاقاتی با استاد تدارک شود که بهتر است چند تن از شعرای مُعنوَن تبریز هم در آن دیدار ملتزم و مشایع باشند. روز بعدش معظم‌له به تبریز آمدند و چون حضور ایشان در منزل استاد یا منزل محل ورود آقا که منزل امام جمعه‌ی وقت بود، مناسب نمی‌بود، سالن استانداری را در نظر گرفتیم و حدود 20 تا 30 تن از شعرای تبریز را هم دعوت کردیم. بعد از نماز مغرب بنده استاد را از منزلشان به میعاد ملازمت کردم.

دیدار آقا و استاد حکایتی است که با کلام توصیف نمی‌شود. بسیار صحنه‌ی دلاویزی بود. از این جهت که من با تمامی رفتارها و سکنات استاد حکیم آشنایی دارم، برای من این نوع استقبال از استاد بسیار شگفت‌انگیز بود. این دو همدیگر را به آغوش کشیدند و استاد تا دست آقا را در دست گرفت، گریه‌ی عجیبی سرکرد. دست آقا را به سینه فشرد و گفت «ابوالفضل مائی». آخر این چه شقاوتی است که با این دست چنین بکنند؟ گریان و دادخواه زمزمه می‌کرد و من گوش به این نجواها خوابانده. منظره تاریخی بود. گریه امانش نمی‌داد و تا دقائقی بعد از این‌که هر دو جلوس فرمودند، استاد همچنان می‌گریست و هنگام نشستن هم چندی دستشان را روی دست آقا گذاشته بودند. این واقعه، عینی‌ترِ هر باری بود که آقا در نماز دست به قنوت می‌گشودند. استاد هر بار در این ملاحظه، منقلب می‌شدند و اینک دیگر همان دست در آغوشش بود.
بعد از مبادله‌ی تعارفات، حضرت آقای خامنه‌ای از استاد خواستند اشعاری را بخوانند و استاد چند غزل از آخرین سروده‌هایشان را خواندند و سپس برنامه با اشعار دیگر شاعران حاضر ادامه یافت و به پایان رسید.
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10144/C/13890627_0110144.jpg
در پایان، آقا بیانات فاضلانه‌ای إشعار فرمودند و مراتب رضایت و حتی تعجب خود را از وجود چنین شعرای مقتدری در حول چراغ شعر استاد اظهار کردند و سپس برای صرف شام به تالاری دیگر منتقل شدیم. باز آقا در کنار استاد جلوس فرمودند و فرزندوار به استاد مهربانی‌ها می‌کردند. غذا به بشقاب ایشان می‌کشیدند و نان و آب تعارف می‌کردند و پیش از ایشان شروع به میل نمی‌کردند و پس از شام نیز چندی بیتوته ادامه یافت. صحبت‌ها از خراسان و شعر و حیدربابا و اوزان و ظرائف و دقایق بلاغی و شعریّات رفت و آقا از ساعات شبانه‌روزی استاد سؤال می‌کردند و استاد سیاق روزمره را توضیح می‌دادند تا آقا فرمودند که دیگر دیرهنگام است و مزاحمت برای استراحت استاد نشود و مجلس را به پایان بریم.

استاد نگاهی به من کردند و وقت را استفهام کردند. من عرض کردم که ساعتی از نیمشب گذشته و استاد گفتند: چون آقای خامنه‌ای مسافرند و خسته، رفع زحمت کنیم. به‌اتفاق به منزل برگشتیم. ساعت یک بامداد بود و استاد گفتند من خسته نیستم، بلکه قلباً مائل و شائق بودم تا صباح این معاشرت ادامه می‌داشت. استاد عجیب شکفته بودند. من در تمام آن‌همه سال‌ها استاد را چنین به وجد ندیده بودم؛ بسیار بانشاط. شهریار که عمری با أجلّه و أکابر رجال معاشرت داشتند و مؤانس مردانی چون ملک‌الشعراء بهار و میرزاده‌ی عشقی و سعید نفیسی و رهی معیری و دیگران بودند، بعد از مراجعت به تبریز جز مدت کوتاهی در همان اوائل که با رجال آن زمان تبریز معاشرت‌هایی داشتند، سال‌ها در خلوت و انزوایی زندگی کرده بودند و از جماعات بند و پیوند گسسته، در به روی خلق بسته و پیوسته با خدا مشغول بودند.

البته معاشرتی درخور شأن استاد حکیم کمتر اتفاق می‌افتاد و از این رو است که ایشان از آن مصاحبت سیر نشده بودند. تا دیرهنگام به مرور آن ساعات گذراندیم و همواره از نزاکت‌ها و نکته‌طرازی‌های آقا صحبت به میان بود. یادم هست که نکته‌ای از طرز افاده و بیان آقا را تأکید کردند و گفتند که این‌گونه ظرافت‌ها دیری ‌است که منسوخ شده و کمتر کسی به این دقائق در گفتار عنایت می‌ورزند و یکی از آن ظرائف و طرائف افادات آقا این بود که در بیان خاطرات خودشان دائر بر علاقمندی دیرین به اشعار استاد گفتند: از ابتدای جوانی به خواندن و حفظ کردن اشعار ایشان مبادرت می‌کردم و حال که ایشان «مرد کهنی» هستند و ... این عبارت را استاد نشانی دیگر از مراتب نازک‌رفتاری آقا تعبیر کردند و گفتند ایشان اگر هر عبارتی جز این را به کار می‌بردند، به این نزاکت نمی‌بود و این طرز خطاب شیواترین و بلیغ‌ترین نوع نکته‌طرازانه‌ای است که در توصیف یک پیرمرد می‌توان ساخت و پرداخت.
آقای دکتر بروجردی هدیه‌ای را از جانب مقام محترم ریاست‌جمهوری تقدیم استاد کرد. استاد حکیم با ابراز امتنان پاکت را گرفتند و بی‌آن‌که به محتوایش نگاهی کنند، با قلم خود نوشتند که برای بنیاد بازسازی مناطق جنگی استفاده شود.

آن شب استاد بارها اشاره به دست مجروح آقا داشتند و روز بعد که مشرف شدم، شعری را پیش رویم نهادند که در آن این بیت‌ها بود:
شهید زنده‌ی ما خود رئیس جمهوری‌ست     که چون وصیّ رسولش بوَد جمال غدیر
نگاه داشت به یک دست پرچم اسلام          که خونبهای ابوالفضل می‌زند شمشیر
به قدّ اوست قبای ریاست جمهور                که خلعتی‌است الهی و نیستش تغییر

* نسخه‌ی قدیمی «حیدر بابا»
در دوران ریاست‌جمهوری، بین آیت‌الله خامنه‌ای و استاد شهریار مراسلاتی انجام می‌گرفت و ادامه داشت. مثلاً یکی از خویشان استاد حکیم نسخه‌ای از چاپ قدیم منظومه‌ی شاهکار جهانی استاد حکیم به نام «حیدربابا» را پیدا کرده بودند که استاد آن را به قول خودشان «نسگل» کردند به آقا داده بشود و با قلم خود یادداشتی به همراه یک قطعه شعری که ارتجالاً به همان مناسبت تقدیم نسخه حیدربابا سرودند و نوشتند.

* شاعرنوازی
یک بار استاد به من گفتند که دلم برای شنیدن صدای آقای خامنه‌ای تنگ آمده است و کاش می‌شد که تلفنی اظهار عشقی به ایشان می‌کردیم. استاد معمولاً با تلفن صحبت نمی‌کردند و حتی با آداب صحبت تلفنی هم آشنا نبودند. مثلاً «الو» نمی‌گفتند یا تعارفات متعارف در صحبت‌های تلفنی را مراعات نمی‌کردند و به‌شدت از صحبت با تلفن استنکاف می‌کردند. این است که برای من بسیار عجیب بود. تا بنده زنگ زدم و مسئول دفتر آقا گفتند که آقا در جلسه‌ی فوق‌العاده‌ی شورای عالی دفاع با فرماندهان نظامی هستند، اگر فوریت دارد که در داخل جلسه به اطلاعشان برسانیم و اگر اضطراری نیست که ما تماس را بعد از جلسه برقرار می‌کنیم. بنده عدم اضطرار را گفتم و خواهش کردم که در صورت فراغت ارتباط حاصل شود. حتی یک ربع ساعت نگذشته بود که زنگ زدند و صحبت کردند. این یکی از نمونه‌های قابل مثال کیفیت معاشرت و شاعرنوازی یک رئیس‌جمهور در جهان معاصر بود.

* آخر شاهنامه
آقا در طول مدت استراحت استاد در یکی از بیمارستان‌های تهران یک یا دو بار شخصاً از استاد عیادت به عمل آوردند و به‌کرّات و مرّات هیأت‌هایی را برای عیادت از استاد به نمایندگی خودشان اعزام می‌فرمودند.
اما آخر شاهنامه مشکورتر بود. نزدیک صبوح 27 شهریور سال 1367، استاد به پرستار می‌فرمایند که چراغ اتاق را روشن کن و برو که من مهمان خواهم داشت. پرستار نقل کرد که استاد حکیم سرشان را به طرف درگاه اتاق برگردانده و خیره مانده بودند. باری که سر زدم، با تبسمی به من فرمودند: مهمانم آمد؛ ما را تنها بگذارید دخترم. من هولناک و کمی ترسان از اتاق خارج شدم، اما لحظه‌ای بعد فکر کردم که من نباید مریض بدحال را به حال خود رها کنم و تا به اتاق برگشتم، استاد خرقه تهی کرده و به سوی ملکوت أعلا عروج کرده بودند. و این اتفاق در ساعت 4.45 دقیقه‌ی بامداد 27 شهریور افتاده بود.
یکی از خویشان استاد حکیم نسخه‌ای از چاپ قدیم منظومه‌ی شاهکار جهانی استاد حکیم به نام «حیدربابا» را پیدا کرده بودند که استاد آن را به قول خودشان «نسگل» کردند به آقا داده بشود و با قلم خود یادداشتی به همراه یک قطعه شعری که ارتجالاً به همان مناسبت تقدیم نسخه حیدربابا سرودند و نوشتند.

بعد از نماز صبح، در اولین ساعت روز، حضرت آقا شخصاً به بیمارستان رفته و با استاد حکیم شهریار تودیع فرموده بودند. شاهدی مراتب تودیع آقا با استاد را بسیار عجیب تعریف کرده است که چون شخصاً ناظر نبودم، از نقل مراتب و دقائق احترام آقا نسبت به پیکر استاد امتناع می‌کنم. بعد از ساعتی از دفتر آقا به این‌جانب زنگ زدند و مراتب استمالت و تسلیت معظم‌له را به این‌جانب ابلاغ کردند و اوامر ایشان را منتقل کردند که نظر مبارک، برگزاری باشکوه مراسم تدفین و فاتحه‌ی ایشان بود که هر مانع و مشکلی هم پیش آید، به خودشان گزارش کنیم که نسبت به رفع و حلّ آن إصدار امر کنند.

چنین هم شد؛ زمزمه‌هایی پیدا شدند که پیکر استاد حکیم شهریار را در مکان‌هایی مانند حرم حضرت سیّدعبدالظیم یا در روستای نیاکانی و دامنه‌ی حیدربابا دفن کنند و چون اما طبق برنامه‌ی مسبوق، مراتب انتقال پیکر استاد به مقبرة‌الشعراء تبریز را فراهم آوردیم. مقامات استانی مصراً می‌خواستند که بنا به ملاحظاتی، مراسم تدفین لدی‌الورود انجام گیرد و نظر این‌جناب برگزاری مراسم تدفین سه روز پس از فوت بود که باز متوسل به دفتر مقام مکرم ریاست‌جمهوری شدیم و آن نحو معاضدت نیز معمول گردید. ظرف این سه روز تمام تمهیدات برای برگزاری در حدّ أعلای شوکت و حشمت صورت گرفت و تمام علاقمندان را فرصت مشارکت حاصل شد و باز هیأتی عالی از وزرا و نمایندگان ویژه‌ی رئیس‌جمهور از سوی حضرتشان اعزام شد.

پیام تسلیت بسیار متینی با امضای ایشان صادر شد و حسب امر ریاست محترم جمهور وقت، هیأت دولت یک روز عزای عمومی اعلام کرد و در سطح استان نیز به اعلام سه روز عزای عمومی نائل شدیم. پس از چهلم استاد حکیم شهریار، بنده به پاس ابراز شکران و امتنان از بابت همه‌ی لطف‌های لایُعدّ و لایُحصای ایشان، به دیدار ایشان رفته و یک طرح حاوی شانزده بند را در جهت تداوم تبجیل و تجلیل از مقامات ادبی و عرفانی استاد حکیم شهریار را به پیشگاهشان تقدیم کردم که حقاً و انصافاً یکایک مفاد آن طرح در حد و درجه‌ی أعلا با مزائد دیگر پیرو اشارت معظم‌له انجام شد.

امروز بر حسب همان برکات، شاهد تکریم رسمی یاد و نام استاد هستیم و چون ذکر همه‌ی مسائل را مناسبتی نیست، از بیان برخی فتنه‌ها إعراض می‌کنم که اگر هنوز توجهات شاعرنوازانه‌ی‌ ایشان نمی‌بود، بسیاری از معاندان و یا ساده‌لوحان مانع و رادع مراتب تکریم استاد می‌شدند که آخرینِ آن، حیله‌ی ‌تغییر تقارن روز شعر و ادب با سالروز درگذشت استاد حکیم شهریار بود که باز با نیم‌نظر معظم‌له رفع شد.

  
   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :0
کل بازدید : 191654
کل یاداشته ها : 34


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ